loading...
آن شب های مهتابی
سلمان ولیراده بازدید : 1 دوشنبه 01 اردیبهشت 1393 نظرات (0)


برای تو مینویسم ،

برای تو که میدانم عاشقی یا در غم عشقت نشسته ای.

مینویسم تا بخوانی ، من با یک دنیا احساس نوشته ام ، تو نیز با چشمان خیست بخوان....

برای تو می نویسم که عاشقانه دفتر عشق را ورق میزنی

و آنچه که برای دلها مینویسم ، با یک عالمه احساس میخوانی....

صفحات دفتر عشق را یکی یکی ورق بزن ،

دفتری که صفحه به صفحه آن جای قطره های اشک در آن پیداست...

این قطره های اشک ، قطره های اشک من و آنهاییست که از ته دل متنهای مرا میخوانند....

بخوان همراه با همه ، من نیز می نویسم برای تو و برای همه....

دفتر عشق ، این دفتر کهنه که هر صفحه از آن با کلام عشق آغاز شده برای همه است ،

برای عاشقان وبرای آنهاییست که در غم از دست دادن عشق نشسته اند

و آنها که تنها در گوشه ای خسته اند...

دفتر عشق ، دفتریست که هیچگاه صفحات آن که همه از جنس دل است به پایان نمیرسد

اما شاید روزی این دستهایم خسته از نوشتن کلام عشق شود...

بخوان آنچه برای تو و برای همه عاشقان دفتر عشق نوشته ام....

بخوان تا من نیز عاشقانه برایت بنویسم...

ببین عشق چه غوغایی در این دفتر عشق به پا کرده....

دلی آدمی را دیوانه کرده ، یک عاشق را مجنون کرده ....

برای تو می نویسم که میدانم مثل منی ، همصدا با من ، و همنشین با اشک!

برای تو مینویسم که عاشقترینی ،

غمگینترینی

و یا شايد هم مثل خودمن

تنهاترینی!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 61
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 54
  • بازدید سال : 66
  • بازدید کلی : 846