loading...
آن شب های مهتابی
سلمان ولیراده بازدید : 2 جمعه 29 فروردین 1393 نظرات (0)

 

حلاج

چون بید به بادی تن دنیا به ناز است//در بزم جهان مطربی و ساز نیاز است

حلاج انالحق شد و سر بر دار بسپرد //تا به فریاد بگوید کهسر و دار مجاز است

آن شاه که از هند به غزنین روان بود//دلداده و دیوانه ی گیسوی ایاز است

تو در پی حق بودی و غافل ز حقایق//برگرد به میخانه ببین گلشن راز است

آنجا که نباشم من و تو خویش نباشی//یک لحظه ببینی که خدا هم به نماز است

پس اگر به کعبه رفتی و حرم رهت ندادند//برو خرقه به در انداز که ره میکده باز است

بس نکته بگفتند و کسی هوش نیامد//خاموش بمان چونکه سر قصه دراز است

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 61
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 54
  • بازدید کلی : 834