دل من غصــــه چرا ؟
آســــمان را بنگر که هنوز بعد صــدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد! دل من غصه چرا ؟ دل به غم دادن، از یأس ها سخن گفتن کار آن هایی نیست که خدا را دارند غــــــــم و اندوه، اگر هم روزی، مثل بــــــاران بارید یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره ی عشــــق، زمین خورد و شکست با نگاهت به خــــــدا، چتر شـــــادی واکن و بگو با دل خـــــود، که خــــدا هست، خــــــدا هست ...