گفتا که جز من وابستهی اغیار نباشی
گفتم که تویی جانم و آن یار نباشی
گفتا که اگر جانم پس یار ِدگر چه؟
گفتم که تویی جان و دلدار نباشی
گفتا که منم دلدار گفتا که منم آن یار
گفتا که دگر گفتم و بیدار نباشی
گفتم که بیدارم گفتم که میدانم
گفتم که تو دلدارم بر دار نباشی
گفتا که اگر دار است حلاج منم یا تو؟
بگذر ز خود و از من تا که بیمار نباشی
در وادی مخموران راه است به پیمانه
گر بر در میخانه نمانی و چو دیوار نباشی